جدول جو
جدول جو

معنی انده خواری - جستجوی لغت در جدول جو

انده خواری(اَ دُهْ خوا / خا)
اندوه خواری. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اندوه خواری شود
لغت نامه دهخدا
انده خواری
غمخواری تعهد
تصویری از انده خواری
تصویر انده خواری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده خوار
تصویر گنده خوار
آنکه چیزهای گندیده و فاسد بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوه خوار
تصویر اندوه خوار
کسی که غصه بخورد و غم واندوه به خود راه بدهد، اندوه خورنده، یار و دوست که در غم و غصۀ شخص شریک باشد، غم خوار
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ مَ زَ)
رجوع به گنده خور شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ خوا / خا)
عمل باده خوار. می خوردن. شراب خوری. می گساری
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ خوَ / خُ)
گنده خواری. رجوع به گنده خور شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ خوا / خا)
کنایه از شکنجه و عذاب. (آنندراج). کاهش تن کردن از باعث غم و اندوه، و در بهار عجم بمعنی شکنجه و عذاب. (غیاث اللغات) : از تنومندی اشجار خزان در تنه خواری و از برومندی شاخسار بهار در برخورداری. (ظهوری از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَرَ دَ / دِ)
کم خوار. کم خور. (فرهنگ فارسی معین) ، زایل گردیدن ماده از جای خود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زایل گردیدن ازجای خود. (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: اندمقت الماده. (از منتهی الارب) ، درآمدن صیاد در کازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ خوَرْ / خُرْ)
اندک خواری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اندک خواری شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
اندوه بر. که اندوه گوارا کند:
از سر دلسوزگی فاخته آمد بمن
داد مرا از سخن شربت انده گوار.
عمادی شهریاری
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ خوا / خا)
عمل دانه خوار. غذا کردن از دانه، چینه خواری
لغت نامه دهخدا
(اَ دُهْ گُ)
اندوه گساری. اندوه شکستن. اندوه زدودن. اندوه بری. و رجوع به اندوه گساری شود
لغت نامه دهخدا
(پَزَ دَ / دِ)
غم خوار. تیمارخوار. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ هْ خوا/ خا)
غم خواری. (از یادداشت مؤلف) ، بلند آوازتر. (یادداشت مؤلف). هو اندی صوتاً، اوبلند آوازتر است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ ژُهْ)
اندوه خوار. غم خوار. غم خور. غمگین:
خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز
تو شادخوار و بداندیش خوار و انده خوار.
فرخی.
روا بود که یکی مرد آفرید ایزد
و هم زتنش یکی جفت کرده انده خوار.
(از جامع الحکمتین ص 233) ، تدهین شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روغن داده. مدهون. (از صحاح الفرس) ، مطلا و مفضض شده. (ناظم الاطباء). زراندود. مموه. (یادداشت مؤلف) :
قلب اندودۀ حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ خوا/ خا)
عمل گنده خوار. رجوع به گنده خوار و گنده خور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرده خواری
تصویر مرده خواری
عمل و شغل مرده خوار مرده خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده خوری
تصویر گنده خوری
خوردن خوراکهای بد و پست (مانند شکنبه روده و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوه خواری
تصویر اندوه خواری
غمخواری تعهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندک خواری
تصویر اندک خواری
کم خواری کم خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده خواری
تصویر گنده خواری
کسی که چیز های بدبو و پست (مانند شکنبه روده و غیره) خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده خوار
تصویر گنده خوار
کسی که چیز های بدبو و پست (مانند شکنبه روده و غیره) خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انده خوار
تصویر انده خوار
اندوه خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه خواری
تصویر دانه خواری
خوردن دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندک خوار
تصویر اندک خوار
کم خوار کم خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندک خوری
تصویر اندک خوری
اندک خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندر خوری
تصویر اندر خوری
سزاواری، شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوه خوار
تصویر اندوه خوار
غمخوار متعهد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع و جور کردن وسایل خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
به این کوچکی، یک ذره، مقدار کم
فرهنگ گویش مازندرانی